دل نوشته های من برای دلبندم

مامان یه فرشته به نام آرسین

3

1398/7/6 0:07
نویسنده : شهلا
84 بازدید
اشتراک گذاری

مامان امروز 5مهر ماه وتو 3ماه و 5روزه ای. خیلی وقته باهام بازی میکنی میخندی ولی امروز که من قربون صدقه ات میرفتم تو غش غش میخندیدی. یه بارم جلو آینه بازی کردیم دستتو میزدم ب آینه و میگفتم آینه، با صدای بلند میخندیدی. بیچاره بابایی این لحضه ها رو از دست داد. دوری از ما براش سخته. تا آخر ماه احتمالا میریم خونمون، باباییت گناه داره زیاد تنها موند. مامان تو هر روز بزرگتر میشی و من هر روز بیشتر احساس مسئولیت میکنم. کاش بتونیم خوب تربیتت کنی. دلم میخواد قبل از هر چیزی تو زندگیت روان سالم داشته باشی. دلم میخواد کاستی های که من داشتم رو تو نداشته باشی. دلم میخواد اعتماد ب نفس خوبی داشته باشی. من قبلنا خ خجالتی بودم. خجالت میکشیدم تو جمع حرف بزنم و از حق خودم دفاع کنم رو خودم کار کردم تا از اون حالت دراوندم. دوس دارم تو رو از همین بچگی با اعتماد به نفس بار بیارم  دوس دارم راحت بتونی بگی نه. به هر کسی که چیز نامعقول ازت خواست حتی اگه اون ادم خودم باشم. مامان تو خ ناز و دلبر شدی ، هیچ چیز و هیچکس برا من و باباییت عزیزتر و شیرین تر از تو نیس. امروز ک داشتم پاهاتو بوسه بارون میکردم فک کردم ک من هیچوقت دست مامانمم نبوسیدم چ برسه ب پاش. شاید انقدی ک مادرا عاشق بچه هاشونن . بچه ها نباشن... نمیدونم ...

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)